آنكه خاك را به نظر كيميا كند!
شاهرخ تويسركاني از گذشتههاي دور تا چند دهه قبل، نقاشي و تصويرگري و خلاصه هنرهاي تجسمي در اين ديار زياد مورد اقبال عموم قرار نميگرفت و چندان طرفداري نداشت چراكه به ما القا كرده بودند كه اين نوع هنرها پسنديده نيست و اغلب بر اين باور بودند.يقين داشتند كه آثار ميكل آنژ، بهزاد، داوينچي، رامبراند، بوتيچلي و كمالالملك در پليدي برابر سگ هستند و فرشتگان كه نماد قداستند، به مكانهايي كه آثار اين هنرمندان در آن باشند، وارد نميشوند و... ولي خوشبختانه در اين سالها، دولتهاي معاصر ميليونها تومان صرف حراست و ترويج هنرهايي چون نقاشي و مجسمهسازي كرده و دانشكدههايي را براي آموزش اين هنرها راهاندازي كرده با اين دليل ديگر همچون گذشته كه نقاشي هميشه در خدمت شعر و هنر بود و براي تزيين اشعار شعرا و هنرمندان كه در ديوانها به چاپ ميرسيد، استفاده نميشود بلكه خود به عنوان هنري مستقل و فراگير در ميان خيلي از افراد اين جامعه بسط وگسترش يافته و آثار بعضي از نقاشان ما همانند استاد فرشچيان و پرويز كلانتري و آيدين آغداشلو و... به شكلي به موزهها و نمايشگاههاي جهاني راه يافتهاند. باري، بگذريم و برسيم به كارها و زندگي استاد پرويزخان كلانتري. اگر اشتباه نكنم فروردين ماه سال 1351بود كه با حضور هنرمندان زيادي تولد 40سالگي پرويز كلانتري جشن گرفته شد از آن روز تاكنون بهطور مدام با او در ارتباط هستم، از نظر من او همان هنرمند 40سالهيي است كه با بلوغ فكري خود تاكنون، آثار قابل تاملي آفريده است، شايد تقارن نخستين ماه بهار با شروع زندگي اين نقاش و نويسنده بزرگ دليل عشق و علاقه وافر پرويز كلانتري به اعجاز اين رنگها بوده و هست. يادم ميآيد خودش ميگفت: (در دوسالگي لباس سفيد و بلندي به تن داشتم و از مادرم خواستم كه دكمههاي رنگين برآن بدوزد) كودكي با پيراهني عجيب و غريب كه سرتا پا پوشيده از دكمههاي رنگين بود، در همين سن، عشق خود را به رنگها نشان داد و در سه سالگي با خطخطي كردن در و ديوار همسايهها را و به (جكسون كولاك) نشان داد كه چگونه بايد نقاشي انتزاعي ساخت، البته (جكسون كولاك) هيچوقت از همسايهها كتك نخورد! درهفت سالگي با تكه زغالي در كوچه روي ديوار خانه خود نوشت اگر ميخواهيد مرا بشناسيد سر اين خط را بگير و بيا... او خط را پيچاند و پيچاند و رفت روي ديوار كناري و رفت روي ديوار همسايهها و خط را ادامه داد تا كوچههاي بعدي تا اينكه متوجه شد در يك محله غريبه گم شده و شروع كرد به گريه و زاري چون گم شده بود، او هنوز هم كه سالهاي زيادي از آن دوران ميگذرد در ميان اين خط و نقاشيها همچنان گم شده اما گمشدهيي كه آثارش در معتبرترين نمايشگاههاي جهاني به نمايش درآمده و يكي از نقاشيهايش با نام (شهر ايراني از نگاه نقاش ايراني) در ساختمان سازمان ملل متحدو دريكي از سالنهاي آن نصب شده و يكي ديگر از نقاشيهاي او را يونسكو بهصورت تمبر در سطح جهان منتشر كرده. پرويز كلانتري در نوجواني به اروپا رفته بود و آن هنگام كه پايش به ركاب قطار هنر رسيد و از آن بالا رفت و از پنجره قطار به (پيكاسو) نگاه كرد كه قلمموهايش را بهجان درختان پيرو سبكهاي پيشين اندخته بود و تلاش ميكرد جايي را براي نهال كوبيسم باز كند. او در همان سال (ميرو) و (شاگال) را ديد ولي از سال 1353 با شروع نقاشيهاي (كاهگلي)، دورهيي تازه از زندگي هنري خود را آغاز كرد كه هنوز هم ادامه دارد، آثار خلق شده پرويز كلانتري از آن زمان تاكنون به موزههاي زيادي از جمله موزه جهان نما در كاخ نياوران، موزه سعدآباد، موزه هنرهاي معاصر تهران و موزه كرمان راه يافته است، پرويز كلانتري غير از فعاليتهاي هنرياش در زمينه نقاشي بدون ترديد نويسندهيي زبر دست و توانا نيز هست. خودش ميگويد: اگر كسي مرا ببيند و بگويد (كتاب مرا ديده و خوانده خيلي ذوق ميكند ولي اگر كسي بگويد نقاشي مرا ديده و پسنديده زياد قلقلكم نميدهد) ... من نقاش هستم! اما هر چه زمان ميگذرد به قلمرو نوشتن بيشتر از كشيدن عشق ميورزم و علتش يعني همين است كه در نقاشي يكي سرنيزه پشت من ميگذارد تا علاقههايش را به من تحميل كند گذشته از اين يكي از موارد آسيبشناسي هنر تجسمي اين است كه نقاش خود به خود تابع بازار ميشود، ولي در نوشتن اينطور نيست و قرار نيست چيزي را كه مينويسيم از ما بخرند يا حداقل براي من اينطور نيست... بنابراين آزادانه عمل ميكنم و هر آنچه ميخواهم مينويسم. به هر ترتيب كلانتري نقاش، روزنامهنويس و نويسندهيي تيزهوش نيز هست نويسندهيي كه تاكنون چندين مجموعه داستان از او با نامهاي (ولي افتاد مشكلها)، (چهار روايت)، (نيچه نه! فقط بگو مش اسماعيل)، (سال نويي كه بر نيما گذشت) و در زمينه نقاشي كتابهاي (خاك را به نظر كيميا كنند)، (سر اين خط را بگير و بيا)، (مرگ پايان كبوتر نيست) از او منتشر شده. نوشتههاي پرويز كلانتري طرح واقعيتهاي درد مندانه اجتماعي است، يكي از نوشتههاي او تحت عنوان (هيچ) اين موضوع را بيان ميكند: در نمايشگاه زيورآلات پرويز تناولي كه درگالري 10 بر پا شده بود شب اول نمايشگاه بسيار شلوغ و پربيننده بود كه گويا شب قبل براي خريداران زيورآلات ديداري غيررسمي ترتيب داده شده بود من با تاخير چند روزه كه به نمايشگاه رفتم صاحب گالري از صاحبان قلم خواسته بود براي ويژه نامه تناولي يادداشتي بنويسند و از من هم خواست چيزي بنويسم آن روز در نمايشگاه از خريداران زيورآلات خبري نبود ولي گروهي از دختركان را ديدم كه به تماشاي نمايشگاه آمده بودند، نسلي كه بعد از انقلاب بهدنيا آمده بودند و احتمالا تناولي استاد هنرمند پيش از انقلاب را خوب نميشناختند. سرو وضع آنها با روسري كه فقط بخشي از موهاي آنها را پوشانده و روپوش كوتاه و تنگ، شلوار جين كه سبك هنرجويان هنرستانيها بود، با كولهپشتيهاي خود، خودنمايي ميكردند از خودم ميپرسم كه آنها در اين كولهپشتيهاي كوچك، چه چيزي را با خود به اينطرف و آن طرف ميبرند؟ براي دريافت پاسخ، طاقت نياوردم و از خود آنها پرسيدم شما توي اين كولهپشتيهاي به اين كوچكي چه چيزي را به اين طرف وآن طرف ميكشيد و آنها با خنده و شوخي سربه سر من پيرمرد گذاشتند و يكي از آنها به من گفت: در اين كولهپشتيهاي خود پرسشهاي بزرگمان را به اين طرف و آنطرف ميبريم، پرسيدم اين پرسشهاي بزرگ چي هستند؟ گفت خيلي ساده است پرسشهاي ما اين است كه عشق چيه؟ جواني كدومه؟ خوشبختي يعني چي؟اصلا براي چي آمديم؟ براي چي ميرويم؟ آنها اگرچه به زيورآلات نمايشگاه نگاه ميكردند و بضاعت خريد آنها را نداشتند ولي شايد (هيچ) هاي تناولي پاسخ پرسشهاي آنها بود، علاوه بر اينها درون مايه بيشتر نوشتهها ي كلانتري از طنزي زيبا و دلنشين برخوردار است. طنزي كه او را واميدارد از نوشته پشت يك وانت بار در جاده شمال آنچنان تاثير بگيرد كه دلش نخواهد از وانت بار سبقت بگيرد و از راننده بخواهد بايستد وبا او گپ بزند و از معني جملهيي بپرسد كه درشت روي بدنه آبي ماشين نوشته است. (ز گهواره تا گور بيخيال...) اين نوشته نويسنده صاحب ذوق، نصيحت حكيم طوس را به نصيحتي مناسب با احوال خودش برگردانده... او كه شاهد بينتيجه بودن تحصيلات و ناكامي دانشآموختگان اين روزگار است. كساني را ميبيند كه از فرط بيدانشي بر خر مراد سوارند و به اين نتيجه تلخ ميرسد كه (زگهواره تا گور بيخيال) بهنظر ميرسد، گوينده اين نصيحت تلخ كه احتمالا خود اين راننده است، تجربه تلخ خود را از زندگي انشاي علم بهتر است يا ثروت! در قالب متلك و كنايه بهصورت نصيحت بيان ميكند. اگرچه بيخيالي پيام اصلي اين نصيحت است اما اين واژه منفي و پرمعني از كجاآمده است؟ بيخيالي و منفعل بودن در برابر جو تقدير ريشه در فرهنگ ناشي از شكستهاي پيدرپي نزاعهاي تاريخي دارد و انسان در حالت انفعالي تنها چاره رهايي از دغدغههاي توانفرسا را همان در بيخيالي ميپندارد. پرويز كلانتري گذشته از اينها، عضو چندين موسسه فرهنگي و هنري نيز هست از جمله عضو موسسه شوراي كتاب كودك، عضو موسس انجمن حمايت از حقوق كودك در ايران براساس كنوانسيون جهاني كودك، عضو موسس انجمن دوستداران فرش در ايران، عضو موسس انجمن نقاشان ايران عضو افتخاري تصويرگران كتاب كودك و همچنين عضو افتخاري طراحان گرافيك در ايران نيز است. |
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ ساعت 8:40 توسط Dr. Jamshid Davanlou
|
از گذشتههاي دور تا چند دهه قبل، نقاشي و تصويرگري و خلاصه هنرهاي تجسمي در اين ديار زياد مورد اقبال عموم قرار نميگرفت و چندان طرفداري نداشت چراكه به ما القا كرده بودند كه اين نوع هنرها پسنديده نيست و اغلب بر اين باور بودند.
مراجعه به دکتر جمشید دونلو